سکوت سرخ عشق
84/5/19 :: 1:14 صبح
دیگه خسته شدم چرا هیچ کس نظر نمی ده فکر کنم اگه به جای
شعر نوشتن درددل کنم بهتر باشم هم خودم سبک می شم هم
اینکه شاید یکی دلش به حال یه دختر عاشق بسوزه.......
84/5/17 :: 4:9 عصر
دل من دیر زمانی است که می پندارد:
دوستی نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز
ساقه ی ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است انکه روا می دارد
جان این ساقه ی نازک را
دانسته بیازارد!
در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار
هر سخن هر رفتار
دانه هایی است که می افشانیم
برگ و باری است که می رویانیم
اب و خورشید و نسیمش مهر است
***
گر بدان گونه که بایست به بار اید
زندگی را به دل انگیز ترین چهره بیاراید
انچنان با تو در امیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد از همه چیز و همه کس
***
زندگی گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در ان دوست نباشد همه درها بسته ست
در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت
***
اب و خورشید و نسیمش را از مایه ی جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت!
***
با نگاهی که در ان شوق بر ارد فریاد
با سلامی که در ان نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به اواز بلند:
شادی روی تو!
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه
عطر افشان
گلباران باد.
84/5/17 :: 1:52 صبح
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
انچنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
84/5/17 :: 1:42 صبح
84/5/17 :: 1:34 صبح
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
نفست شعر بلند بودنه
***
تقدیم به تنها معنای زندگیم...
84/5/17 :: 1:17 صبح
یافتم! یافتم!ان نکته که می خواستمش!
با شکوفایی خورشید و
گل افشانی لبخند تو
اراستمش!
تار و پودش را از خوبی و مهر
خوش تر از تافته ی یاس و سحر بافته ام
دوستت دارم را.........
من دلاویزترین شعر جهان یافته ام
84/5/16 :: 4:21 عصر
کاش می دیدم چیست انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است!
اه وقتی که تو لبخند نگاهت را
می تابانی
بال مژگان بلندت را
می خوابانی
اه وقتی که تو چشمانت
ان جام لبالب از جاندارو را
سوی این تشنه ی جان سوخته می گردانی
موج موسیقی عسق
از دلم می گذرد
روح گلرنگ شراب
در تنم می گردد
دست ویرانگر شوق
پرپرم می کند ای غنچه ی رنگین !پرپر!
من در ان لحظه که چشم تو به من می نگرد
برگ خشکیده ی ایمان را
در پنجه ی باد
رقص شیطا نی خوا هش را
در اتش سبز!
نور پنهانی بخشش را
در چشمه ی مهر
اهتزاز ابدیت را می بینم
***
بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
اهتزاز ابدیت را
یارای تماشایم نیست
***
کاش می گفتی چیست؟
انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است.
84/5/14 :: 5:19 عصر
تو کیستی که من این گونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سر گشته روی گردابم
***
تو در کدام سحر بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو امدم ناگاه!
چه کرد با دل من ان نگاه شیرین اه!
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه!
***
کدام نشاه دویده ست از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند
به رقص می ایند
سرود می خوانند!
***
چه ارزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از اسمان بیار به زیر؟
تو را به هر چه تو گویی به دوستی سوگند
هر انچه خواهی از من بخواه صبر مخواه
***
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو ارزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی و پای من خسته ست
***
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبز ست و راه من بسته ست.
***
84/5/13 :: 5:42 عصر
خدایا به هر انکه دوست می داری بیاموز عشق از زندگی کردن بهتر است
و به هر انکه دوست تر می داری بیاموز دوست داشتن از عشق زیبا تر است
84/5/13 :: 12:58 صبح
خوب خوب نازنین من
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است
من تو را به خلوت خدایی خیال خود
بهترین بهترین من خطاب می کنم
ای بهترین بهترین من
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
21927
6
2
:: لینک به وبلاگ ::
:: دوستان من ::
کبوترتنها:: لوگوی دوستان من ::
:: وضعیت من در یاهو ::
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::